در سکوت میراند. آژانس خوبی بود. معمولاً یا خیلی حرف میزنند یا خیلی بد میرانند. این ولی هیچ کدام نبود. امن میراند و بیصدا. از پنجره به بیرون خیره بودم و تمرین تنهایی میکردم. برای روزهایی که نیستی. از این شهر بیتو هراس دارم و این را خوب میدانم ولی نمیتوانم بگویمت. اگر قرار بر رفتن باشد من آدم بریدن پرها و بستن پاها نبودم هیچگاه. بر زبانم نمیآید که نرو.
تمرین تنهایی میکردم و میدیدم که مدتهاست به تنهایی این شهر دقت نکردهبودم. چه حجم سنگینی دارد تهران. چه یادم رفتهبود. هوا کمکم سرد میشود و من میترسم این زمستان هم که میآید تنها باشم. چه زمانی این خودخواهی و توقع به من بازگشت؟
ماشین که ایستاد، نفس عمیقی کشیدم و تصمیم گرفتم آرام بمانم. هر چه که شود.